کد مطلب:149398 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

بیان قرآن در فلسفه ی قیام مصلحین الهی
در سوره ی مباركه ی هود آیه ی 116 و 117 می فرماید: «فلو لا كان من القرون من قبلكم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و كانوا مجرمین. و ما كان ربك لیهلك القری بظلم و اهلها مصلحون» [1] .

از قرآن كریم استفاده می شود كه هیچ پیغمبری نیامده مگر آنكه قومی با او مخالف بوده اند، یعنی مگر اینكه او به مخالفت قومی برخاسته. این طور نبوده كه پیغمبران سخنی را از آسمان و غیر مربوط به نظام زندگی مردم بگویند و یك عده هم فقط برای آنكه با هر حرفی مخالفت می شود و مرض مخالفت دارند، با پیغمبران مخالفت می كرده اند؛ خیر، این طور نیست (هر چند ما عموما این طور مطلب را بیان می كنیم و هر كس كه می خواهد بگوید فلانی بی جهت یعنی بدون علت و موجب - نه بدون حق و عدالت - با من مخالفت می كند، می گوید مردم با پیغمبران هم مخالفت می كرده اند.) پیغمبران به مخالفت و مبارزه با مردم برمی خاستند. در قرآن كریم علت مخالفت مردم را و منطقی كه بعد به باعث همان علت مخالفت درست می كردند و اینكه سوق دهندگان مخالفت با پیغمبران و علمداران نهضت علیه پیغمبران عده ی خاصی بودند و آنها بودند كه منطقی برای مشوش ساختن ذهن عموم كه به آن درد گرفتار نبودند درست می كردند، همه ی اینها را ذكر می كند.

قرآن می گوید درد اصلی مخالفت، ترف مترفین است و به عبارت دیگر نظام ظالمانه ی موجود زندگی است. در سوره ی سبأ آیه ی 34 می فرماید: «و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون» و در سوره ی زخرف آیه ی 23 و 24 می فرماید: «و كذلك ما ارسلنا من قبلك فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا اباءنا علی امة و انا علی اثارهم مقتدون. قال اولو جئتكم باهدی مما وجدتم علیه اباءكم قالوا انا بما ارسلتم به كافرون» [2] . در این آیه ی اخیر اشاره شده است به ابتلاء خاتم الانبیاء و اینكه این ابتلاء


عمومیت داشته و اینكه درد آنها ترف و اسراف و تنعم از وضع ظالمانه ی موجود بوده و اینكه این منطق را كه پدران ما چنین بوده اند آنها برای خود و برای حمایت از ترف خود تراشیده اند كه غیر مترفین و بیچاره های ضعیف را كه دعوت جدید برای نجات آنها آمده، در ناحیه ی فكر گمراه كنند كه سنن ماضی لازم الاحترام است و اگر نه خود آنها به آن سنن كوچكترین علاقه ای نداشتند.

قریش، یعنی اكابر قریش، به پیغمبر ایراد می گرفتند كه چرا غذا می خورد و راه می رود و چرا گنجی از طلا و باغی پر از میوه ندارند. آیا واقعا امثال ابوسفیان و ابوجهل گرفتار شبهه و شك بودند و برای اظهار شك خود این سخنان را می گفتند و یا برای القاء شك در دیگران می گفتند؟ آنها كه ابراهیم را پیغمبر می دانستند، و آیا معتقد بودند كه ابراهیم طعام نمی خورد و در میان مردم راه نمی رفت و گنجی از طلا و باغی پرمیوه داشت؟! همه ی اینها بهانه و برای فریب مستضعفین بود.

به هر حال، قرآن هدف پیغمبران را قیام به قسط معرفی می كند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» [3] قهرا چون انبیاء چنین هدفی دارند، كسانی كه برهم زننده ی عدل اجتماعی هستند و كفه ی آنها از ترازوی اجتماع چربیده، مخالفت می كرده اند و این بود سر بزرگ مخالفت امثال ابوسفیان با پیغمبر كه تا پای فدای نفرات هم آمدند. پس مخالفت سران قریش با پیغمبر روی همان اصلی است كه فرعون با موسی، و نمرود با ابراهیم، و هر قوم پیغمبر با آن پیغمبر مخالفت می كردند.

و اما آیه ی «فلو لا كان من القرون من قبلكم...»؛ از این آیه چند مطلب استفاده می شود:

الف. وجوب نهی از فساد در روی زمین و مبارزه با فساد.

ب. اینكه بودن عدد قلیلی كافی نیست.

ج. علت العلل فساد، ترف است.

د. حافظ بقای یك ملت، عدل است و ملك با كفر باقی می ماند و با بهم خوردن تعادل باقی نمی ماند.

بیضاوی معنای «اولوا بقیة» را «اولوا بقیة من الرأی و العقل» یا «اولوا الفضل» و یا


«اولوا الابقاء» یعنی كسانی كه بر نفوس خودشان ابقاء می كنند [می داند] و می گوید در آیه ی بعدی: «و ما كان ربك لیهلك القری بظلم...»، «بظلم» یعنی «بشرك» مقصود از ظلم؛ شرك است و معنای آیه این می شود كه پروردگار به شرك، قریه ها را هلاك نمی كند اگر اهل اصلاح و رعایت عدالت باشند.

كلام شهرستانی در اینكه هسته ی همه ی حوادث در قرن اول ریخته شد

در صفحه ی 5 سمو المعنی از شهرستانی در ملل و نحل نقل می كند كه گفته: «كل التبلیلات التی مرت بالتاریخ الاسلامی سواء فی العقیدة أو السیاسة یمكننا ان نجد لها مرتجعا و مردا فی حوادث صدر التاریخ» [4] .


[1] [پس چرا در ميان امتهاي پيش از شما مردمي ديندار پيدا نشدند كه از فساد در زمين جلوگيري كنند جز دسته ي اندكي كه ما نجاتشان داديم؟ و ستمگران، نعمتها و رفاهي را كه بديشان داده بوديم در راه فساد به كار گرفتند و گنهكار بودند. و چنين نيست كه پروردگار تو به خاطر شرك، اهل قريه اي را كه كار شايسته مي كنند هلاك سازد.].

[2] و همين گونه هيچ بيم دهنده اي را پيش از تو در قريه اي نفرستاديم جز اينكه افراد خوشگذران آنجا گفتند: ما پدران خود را بر راهي يافته ايم و خود نيز از آثارشان پيروي كنيم، و آن پيامبر گفت: هر چند من چيزي آورده باشم كه از آنچه شما پدران خود را بر آن يافته ايد بهتر باشد؟ گفتند: ما به آنچه شما بدان فرستاده شده ايد كافريم.].

[3] حديد / 25.

[4] [تمام مشكلات و گرفتاريهايي كه بر تاريخ اسلامي گذشته است، در عقيده باشد يا سياست، ما را رسد كه سرچشمه ي آن را در حوادث صدر تاريخ بيابيم.].